حکایت درباره قناعت از بوستان سعدی
حکایت درباره قناعت از بوستان سعدی
اخلاق را از سعدی بیاموزیم.

✍ دکتر لیلا حلاج زاده – صاحبدلی تب کرد،شخصی به او گفت:«دوایی از فلانی بخواه». در پاسخ گفت:«تلخی مردن برای من بهتر از این است که اخم و روی در هم کشیدن آن فلانی را تحمل کنم.»
شکر گرفتن و یا روا شدن خواسته از دست کسی که در پاسخ، روی برمی گرداند و روی ترش می کند، عاقلانه نیست.
به دنبال هر آنچه که دلت می خواهد، نرو؛چرا که در پی هوای نفس رفتن، نور وجودت را می کاهد و خوار و خفیفت می کند. اگر همواره در پی آرزوها و امیال جسمانی باشی، بسیار از زمانه آسیب می بینی.
شکم بنده بسیار بینی خجل
شکم پیش من، تنگ بهتر که دل
ترجیح می دهم قناعت پیشه کنم تا این که دست نیاز به سوی هر کسی دراز نمایم؛به تعبیر سعدی، نزد من شکم، تنگ باشد و گرسنه باشم، بهتر از آن است که دلم از دست انسان ها و رفتارشان بگیرد و دلتنگ شوم.
شکم، بند دست است و زنجیر پای
شکم بنده، نادر پرستد خدای