حكايت در شكر بر عافيت از كتاب بوستان سعدي
حكايت در شكر بر عافيت از كتاب بوستان سعدي
پسندها و آرزوهاي سعدي در بوستان بيش از ديگر آثار او نمايان است؛ به عبارت ديگر سعدي، مدينه فاضله اي را كه مي جسته در بوستان تصوير كرده است.

دانشمند فقيهي از كنار مستي عبور كرد و از ديدن حال او، به خود مغرور شد و از اين غرور، به مست توجه نكرد و رفت. جوان سر بلند كرد و گفت:«ای پیرمرد!تو که در نعمت و بی نیازی هستی، تکبر نکن؛ چرا که کبر و غرور است که محرومی می آورد. اگر کسی را گرفتار دیدی، نخند تا مبادا تو هم گرفتار گردی.
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست؟
تو را آسمان خط به مسجد نبشت
نزن طعنه بر دیگری در کنشت
در نظر سعدی نه تنها افراد بشر گرامیند و در خور شفقت، بلکه هر موجود زنده ای حق حیات دارد؛ حتی رعایت آسایش موری که در کیسه گندم سرگردان است، واجب است چه برسد به انسانهای اطرافمان.
درسی که برای خودسازی مناسب است، همین دریافت نعمت و شکرگزاری بر آن است و مغرور نشدن و کبر نورزیدن؛مبادا که دل آفریده ای از غرور ما شکسته شود. انصاف و حق پذیرای فضیلتی است گرانقدر و ستودنی.

  • نویسنده : دکتر لیلا حلاج زاده