به گزارش گیرا آنلاین به نقل از غیرمنتظره، سمیرا صفاری مدرس دانشگاه، منتقد:رزومه مختصر سمیرا صفاری: سمیرا صفاری، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و مؤلف، گرافیست و هنرمند معاصر، مشاور هنری و کیوریتور، دبیر و داور است. فارغالتحصیل کارشناسیارشد، رشته ارتباط تصویری و دانشجوی دکتری تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر اسلامی میباشد. مؤلف کتب و مقالات داخلی و خارجی متعدد بوده است. برگزارکننده رویدادهای هنری و فرهنگی و شرکتکننده در نمایشگاه انفرادی و گروهی ملی و بینالمللی میباشد. عضو رسمی انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، انجمن علمی هنرهای تجسمی ایران، انجمن علمی پژوهشهای هنری ایران و… است.
انتقال جغرافیا، دروازهای پستمدرنیستی به یک روایت جهانی؛ شالودهشکنی فرهنگی استعاره، از بومیسازی گفتمان تا کنش اجتماعی
نمایش «پستچی پابلو نرودا» به قلم «آنتونیو اسکارمتا» و ترجمه و کارگردانی علیرضا کوشک جلالی در حالی در ایران، استان گیلان و شهرستان رشت، از ۲۸ فروردین تا ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، به روی صحنه رفت که بومیسازی یک نمایشنامه شیلیایی به وضوح قابل مشاهده بود. داستان بر اساس سرگذشت واقعی از رابطۀ دوستانه «پابلو نرودا» – شاعری انقلابی و سنتشکن پرآوازۀ شیلیائی و برنده جایزه ادبیات نوبل – و پستچی محل تبعید وی، «ماریو»، است. وی تحتتأثیر افکار نرودا قرار میگیرد، و ضمن ایجاد یک رابطۀ دوستانه که تا زمان مرگ نرودا ادامه مییابد، تبدیل به یک شاعر انقلابی و آزادیخواه گردیده و راه پابلو نرودا را ادامه میدهد. نوشتار حاضر، حاصل خوانش پستمدرنیستی اجرای این نمایشنامه در رشت بوده و به ارائه چگونگی حضور شاخصهای آن در اجرا پرداخته است. در اثر مورد تحلیل، همانگونه که ژان بودریار بیان داشت، اهمیت ویژگی صلح و لطافت عشق در اولویت قرار دارد. ضمناً حضور فردیت، توجه به احساس و تجربه، عدم قطعیت و پوچگرایی، با بیان مفاهیم بهصورت استعاری، در ابهام و طنز آلود، همراه با کشمکش و گسستگی سنتها، چندگانگی، با مدیاهای متفاوت ارائه شده است.
تولد مخاطب، حاصل واسازی متن و سیالیت معنا
متن دیالوگهای دوپهلو و روایت معمایی در بداهه و کشمکشهای اجرای پستمدرنیستی پستچی پابلو نرودا، برای مخاطبان از نسلهای متفاوت، یادآور مفاهیم و معانی متفاوت خواهد بود؛ زیرا همزادپنداری مخاطب با شخصیتهای نمایشنامه، تمدید خاطراتی برای دهههای ۳۰.۴۰، ۵۰.۶۰ و…، و استعارهای برای مبارزان نسل نو معاصر است و یادآور تاریخی پرشور بومی در هر جغرافیا خاص میباشد. نگاه شالودهشکنانه در یکایک واژگان و عبارات، در نمودی از شگفتی هنر در کلاس جهانی در بوم گیلان، هر مخاطب را به دنیای درون خود پرت نموده تا در حین تماشای تئاتر و حتی روزها پس از آن، مفاهیم و معانی متفاوت شخصی سازه شده را در احساس و ذهن فرد تداعی نماید. در واقع شکست تابوی هاله قدسی نوشتار با تغییر نام اثر از «پستچی» به «پستچی پابلو نرودا» توسط مترجم و کارگردان، بهنوعی نخستین قدم برای بروز رسمی اجازه مرگ مؤلف، صدور آزادی عمل در شخصیسازی و ظهور مخاطب – مؤلف با فردیت محوری است؛ بهگونهای که با وجود حضور مترجم و کارگردان در زمان تمرین، به کلیه تیم شگفتانگیز و حرفهای اجرا، از بازیگران تا تیم موسیقی، اجازه ورود و اجرای تغییرات با نقطه نظرات متفاوت، جهت بومیسازی بیشتر و ارائه خلاقه، حتی در ارائه بداهه در زمان اجرا، داده شده است. بهدرستی که در آثار پستمدرن، انسانی که هر بار اثر هنری را تجربه و مرور مینمایند، به اثر جدید مبدل میگردد؛ در واقع جامعه آماری شامل کلیه تماشاگران، بازیگران، تیم موسیقی و عوامل اجرایی، حتی کارگردان پس از هر اجرا، همان انسان قبل نخواهند بود. در این راستا صحنه و متن نیز به حدی رها و سیال است که در هر اجرا، با اثری نو و تازهتر از اجرا قبل مواجه خواهیم بود.
موسیقی استعاری، زبان دیالوگ بینافرهنگی
خوانش ترانههای بومی و سرایش بداهه ترانه خاص متن نمایشنامه، نیز اجرای شعر نرودا با گویش بومی جغرافیای اجرا، گیلکی، سروده و اجرا شده توسط بهرام کریمی، ترانهسرا، آهنگساز و خواننده گیلانی، با ملودی فولک پاپ تیم موسیقی، استعاره عمیقی از بافت بومی محل تبعید خودخواسته پابلو نرودا داشت. طراحی لباس خاص تیم اجرای موسیقی، شامل کلاه حصیری گیلانی، همراه لباس مشکی، بهصورت مینیمالیستی، بومیان غمگین ماهیگیر و کودتازده شیلی را در اذهان یادآور شده و پلی میان بوم قلب داستان در شیلی، و زبان اجرای تئاتر پستچی در گیلان بوده است؛ همچنین جانمایی هوشمندانه تیم موسیقی در پسزمینه دکور، به همراه بازیهای نورپردازی سرخ، و همگام با خوانش اشعار و سبک اجرا خاص، نمادی جانشینانه از مردم مبارز شیلی به نظر میآیند که کنتراست پیدا و پنهان حاصله، نمادی از در پسزمینه ماندن اقلیتها در دورههای متفاوت تاریخی است. تلفیق سبکهای موسیقی متنوع، شامل فولک پاپ پیوست شده با چاشنی جز و آر اند بی و موسیقی آمریکای جنوبی، پاپ کلاسیک، نقش معناداری در القای فضای چندوجهی نمایش داشته است. در واقع کلیه شاخصهای ذکر شده، بهنوعی نماینده تجربه سیال بوم توسط مخاطب، همچون سایر آثار پستمدرن میباشد.
صحنه بهمثابه میدان کنش جمعی در تئاتر تعاملی
طراحی صحنه و لباس خاص و فکر شده نمایش پستچی پابلو نرودا در شهرستان رشت از استان گیلان، توسط علیرضا کوشک جلالی، رضا شریفی و زهرا شعبانی، اثر را فراتر از یک اجرای مدرن و رئال برده است و درواقع مخاطب با یک اینستالیشن چندرسانهای مواجه خواهد بود. در چیدمان، همراهی متن و اشعار استعاری با اجرای فرمهای معنادار، حضور تیم موسیقی در فضای بسته با نور خاص، استفاده نمادین از اشیاء برای جانشینی مفاهیم انسانی، به همراه لهجه حاصل از گویش محلی در بیان بازیگران، خوانش اشعار زبان گیلکی توسط تیم موسیقی، و حتی ورود مخاطب به اجرا، به کمال خصیصه «بدن بهمثابه اثر هنری» در هنر پستمدرن را یادآور میشود. در این راستا، حواس چندگاه مخاطب درگیر اجرا شده است و از نمونه موردی این دسته علائم، میتوان به همزمان با بیان دیالوگ توصیف پابلو نرودا از وزش سرمای مرگ در استخوانها و درون، با حس سرما سالن که در اواخر اجرای نمایش به درون تماشاگر رسوخ میکند، اشاره نمود. در پیوست ترکیب فیوژن دوآلیزم نورپردازی اکسپرسیونیستی و رئالیستی، اختلاط رنگهای متفاوت نورهای رئال و قرمز، کاربرد اشیا و المانها استعاری، تابوشکنی بئاتریس با بازی روشنک شعبانی، در غالب بیان جانشینانه در ذکر افکاری فمینیستی مادر، با اجرای زینب شعبانی، حتی طراحی لباسهای بومیسازی شده، اهمیت توجه به اقلیتها، مهر تأییدی بر نگاه ساختارشکنانه کارگردان و تیم اجرای این تئاتر بود. علاوه بر این ری اکت مخاطب به ضربآهنگ و چاشنیهای اجرا، نیز چالش جستجوی کنجکاوانه نگاه تماشاگران در لایههای متفاوت پلانبندی مینیمال صحنه، با کمک بازی نور و اشیا، حرکت بازیگران و تیم موسیقی، همچنین تفکر و گیمیفیکیشن وی در تجربه کشف استعارههای بیان شده که همزمان با شوکهای متفاوتی در زمانهای وقوع وقایع رخ میدهد، بهنوعی مخاطب را همچون بازیگران، وادار به حرکت سیالانه در صحنه مینماید؛ فلذا باتوجهبه بیان استعاری موجود، آزادی و رهایی در دخلوتصرف طراحی صحنه توسط تماشاگر تا به حدی پیش خواهد رفت که امکان شخصیسازی بخشهایی از طراحی صحنه بهصورت چندوجهی در ذهن مخاطب داده میشود و هر فرد با اگو و سوپراگوی خود، نیز ضمیر ناخودآگاه جمعی و تجربیات گذشته تاریخی، به چینش المانها خاص خود در عنصر خیال میپردازد. گویی تماشاگر خود بازیگری در این میدان است که خلاقانه به تجربه و شهود دست میزند و با خوانشی نو، اثر جدید در درون خلق مینماید.
تجربه حسی گفتمان در رسانه
در اثر چند وجهی پستچی پابلو نرودا، ادوات تبلیغاتی، بهعنوان معرف مقدماتی پروژه، قطعاً بار سنگینی را بدوش داشتهاند. زیرا علاوه بر بیان چندوجهی بودن اثر، نیاز به انتقال تجربه و ایجاد وابستگی احساسی به دعوت شوندگان را دارد. استفاده از تنوع مدیا و روشهای متفاوت اطلاعرسانی، از جمله انتشار پوستر، بروشور، بلیت پوسترنما و کلیپهای متفاوت در سوشالمدیا، سیر پستمدرنیستی اثر را حفظ نمود. ویژگی چند وجهی بودن، در گزارشهای تصویری از تئاتر، از جمله عکسهای کولاژ مانند حامد کریمیپور، اثر و حتی تناژ رنگی آن بهخوبی مشهود است. همچنین نگاه میانرشتهای و سیال در وجوهات و با رویکردهای متفاوت در تحلیل حاضر نیز بنایی بر خوانش پستمدرنیستی این اثر میباشد. البته در این راستا جهت خلق ابزارها، نیاز به بهکارگیری بهروزترین امکانات و روشها از جمله طراحی پوستر با هوش مصنوعی بود. صدرا رمضانعلیپور در پوستر اثر، همراه المانهایی از پست، کودکی موجود کاراکتر پستچی با بازی عامر عظیمی، علاقه ذهنی وی به جمعآوری کلکسیون تمبر، اشاره به دو نامه سرنوشتساز برای نرودا، رنگهای گرم ملایم، یادآور فضای نوستالژی بومی و لطافت روحیه شخصیت نرودا، با بازی مصطفی غلامی استادسرایی، در نخستین لایه معنایی، به معرفی داستان میپردازد. اما در لایههای زیرپوستین تصاویر که ناشی از همان استعاره سیال در متن میباشد، مفاهیم دیگری پس از تماشای نمایش توسط مخاطب کشف و برداشت میگردد. بهعنوانمثال پستچی بدون تصویر، میتواند نمودی از خود تماشاگر باشد که پس از نظاره این اثر خاص، به آگاهیای نو، از جایگاه کنونی ما در جهان کنونی و در جغرافیایی کنونی میرسد. قرارگیری تمبرها بر سر شخصیت، یادآور نفوذ افکار آزادیخواهانه نرودا در عمق افکار پستچی خواهد بود. پراکندگی تمبرها در پشت سر، نمادی از صحنه انتهای نمایش، کشتار عمومی در کودتای شیلی است. همچنین تمبرها از کشورهای مختلف، میتواند استعارهای از کشتارجمعی در طول تاریخ و در همه ملیتها و قومیتها باشد. کلاه آبی پستچی، علاوه بر بیان لباس رسمی وی، نماینده موجهای دریایی است که در صحنه آخر، نرودا به آن اشاره مینماید و البته شاعر و تیم موسیقی، در پایان نمایش، اجرا مینمایند. البته که خود موجهای خروشان دریا و توصیف آن، استعارهای عمیق از بیان اصلی سیال نویسنده و وضعیت پرتبوتاب جهان است. این همان توصیف از خود مترجم و کارگردان میباشد که در اولین تیزر بدون ذکر نام نمایش، منتشر شد. این ووله، مقدمهای بر آغاز خبر یک رویداد بود که در استعارهای از آرامش قبل از طوفان، علیرضا کوشک جلالی، همچون زبانههای آتشی که از چوب گداخته بیرون میزند، حین تماشایی دریا و گوش سپردن به موسیقی ساخته شده برای اثر، مشاهده میگردد؛ پس از تماشای تئاتر و تماشای مجدد ووله، درک میشود که گویی با استعارهای از نرودایی معاصر مواجه هستیم؛ زیرا وی همواره دارای نگاهی نو به مفاهیمی چون عشق، هوس، نفرت، جنگ، مبارزه، پایداری و صلح بوده است. بازخوانی این ووله، سبب میگردد که مخاطب بهنوعی شاهد رمزگشایی از استعارههای سیال موجود در اثر باشد و بیاموزد که انتخاب این اثر روایی از کودتای شیلی و اجرا آن در این برهه زمانی خاص، درسی از تاریخ برای تاریخ، نیز بهعنوان نمادی از آنچه در جهان امروز در جریان است خواهد بود.
در ادامه کاربرد تکنیکهای تبلیغات و مارکتینگ حسی نیز بهنوعی مهر تأییدی بر این مسئله است. مخاطب در تیزرهای معرفی کار که در طول هفته اجرا منتشر شد، بهوفور شاهد حرکت سیال و سریع دوربین حامد کریمیپور میان صحنه اجرا و درگذر از کنار بازیگران، میباشد که دقیقاً در راستای همذاتپنداری تماشاگر در حضور در صحنه بوده، بهنوعی که مخاطب خود را بازیگری از بازیگران تصور مینماید. همچنین در برخی از تیزرها که گزارشهایی رئالیستی از پشتصحنه تمرینها ارائه گردید، انتخاب برشهای تصاویر بهگونهای هوشمندانه صورت گرفت که سبب همحسی مخاطب با تیم اجرا شود؛ مخاطب با مشاهده این دسته کلیپها، استرس و نگرانی مشهود در چهره هنرمندان در زمان شکلگیری اثر، تفکر و کاوشهای درونی هر یک از عوامل در زمان تمرین برای ارائه بهتر، مشورتها و سختیهای اجرای کار، شادی جمعی در زمان تمرینها را به همراه سایر اعضا تجربه مینماید و گویی وی همچون کلیه عوامل اجرایی، عضوی از خانواده تئاتر پستچی پابلو نرودا بوده و در زمان تمرینها حضور داشته است. این امر بهنوعی جانشینی و سیالیت نقشها را سبب گردیده و در درون احساس میشود که برخی خانوادهها، همچون بلوراند و آنقد ناب که یک دنیا تلاش عاشقانه در قلب یکایک عوامل این تیم صبور و حرفه نهفته است. انتقال همه این حسها، از مهمترین عواملی بود که تماشاگر تیزرها، خود به پا خیزد و بهعنوان عضوی از خانواده نمایش، مسئولانه به معرفی اثر و دعوت از دوستان خود برای تماشای این تئاتر بپردازد. پس علاوه بر موضوعیت، متن و پرسونای جهانی نمایش، شخصیت کاریزماتیک و پرسونال برند قوی تیم اجرای این نمایش، میتوان نوع برخورد صمیمانه در طراحی ادوات تبلیغاتی را یکی از عوامل موفقیت گسترش و سرعت شگفتانگیز انتشار خبر اجرای نمایش در فرایند بازاریابی ویروسی یا دهانبهدهان آن دانست.
هنری چندوجهی برای جهان بیمرز، انسانی برای صلحی مشارکتی
اجرای خلاقانه یک نمایشنامه مدرن، با نگاه پست مدرنیستی، بهنوعی آشناییزدایی از اثری است که بارها در جهان به زبان و گویشهای متفاوت، ترجمه و در معرض نمایش گذاشته شده است. در این راستا میتوان توجه به مفاهیمی مانند کثرتگرایی فرهنگها و حقوق اقلیتها با نگاه بومیگرایانه و نوستالژیک، بیان کلیه مفاهیم و پیامها بهصورت استعاری، بهکارگیری خلاقانه از ابزارها و مدیاهای متفاوت روز در اینستالیشن و سیالیت در کل اثر با ارکان متفاوت، را از ویژگیهای اجرای نمایش پستچی پابلو نرودا در ایران، استان گیلان و شهرستان رشت دانست. استفاده از شاخصهای چند وجهی و حسی در همه ابعاد نمایش از جمله نوشتار، گفتار و اجرا، تبلیغات، مارکتینگ و…، نیز حضور مستمر دلالت بدن و انسان بهمثابه اثر هنری و ابژه، از دیگر نکات قابلتأمل در این اثر ماندگار است. همچنین به علت اهمیت فرد به منزله واحد اصلی تشکل و وحدت جمعی، شاهد مرگ مؤلف بوده و کلیه ارکان نمایش، از مترجم، کارگردان، تا بازیگران، موسیقی و تیم اجرایی و حتی مخاطب، آزادی عمل در دخلوتصرف در اجرا را داشتهاند.
در پایان روزانه اجرای نمایش پستچی پابلو نرودا در رشت، بیانیهای به تمام پست مدرن، با نوشتار مترجم و کارگردان نمایش، قرائت میگردید که بهخودیخود، به بومیترین و شخصیسازیشدهترین شکل ممکن درخواست رعایت حقوق بشر، دموکراسی و بازار آزاد برای اقلیت تیمهای تئاتری است که با هزینه شخصی خود، در به صحنه بردن نمایش کوشیدهاند. بیانیه پایانی نقطه عطف روایت پستچی، در کادوپیچی از استعارات، شوک و ضربه نهایی را بر تماشاگران فرحناک از تماشای یک تئاتر کمدی وارد میآورد و وی را از مواجهه با این واقعیت تلخ جدید، متأثر مینماید؛ فلذا از همان نقطه به تمام درک مینماید که این یک تئاتر معمولی نبوده و لازم است به لایههای پنهان متن توجه نماید. در این راستا احساس یک مبارز مسئول برای معرفی و حمایت از اجرای تئاتر در عمق وجود وی بیدار میگردد؛ گویی در انتهای نمایش، خودِ مخاطب، پستچی مبارزی است در مکتب نرودای کبیر نمایش، همان مترجم و کارگردان که درس عشق و همدلی آموخته و این بار رسالت رساندن پیام حمایتی عاشقانه از تیم تئاتر پستچی و جامعه تئاتر، با پیشنهاد دعوت دوستان و آشنایان برای تماشا، به عهده وی گذاشته شده است؛ و این دقیقاً آغاز خرده نمایشیهایی نو در بیرون از سالن نمایش و در صحنه واقعی زندگی، به نویسندگی، کارگردانی و بازی هر یک از مخاطبان برای دعوت سایر از دوستان است. به همین دلیل است که با تنوع توصیفات حسی و شخصی تماشاگران از مشاهده اثر در هنگام انتشار پوستر و کلیپها در فضای مجازی مواجه بودهایم و این تمرینی برای تعالی عبارت انسانیت بدون مرز خواهد بود. البته که بهصورت کلی در لایههای عمیقتر این اثر استعاری و احساسی، پیشنهاد صلح و بسط عشق، در اهمیت حقوق بشر و گسترش دموکراسی، در جهانِ در آستانه جنگ و رو به افول، شاید نهاییترین پیام روزگار و یادگار وزین این نمایشِ بهیادماندنی برای جهانیان باشد.