حکایتی در باب احسان از کتاب بوستان سعدی
حکایتی در باب احسان از کتاب بوستان سعدی
بیان و شرح داستان ها و حکایات متون کهن ادبی ، ابزاری است برای حس کردن و تبیین آموزه های اخلاقی و تجربیات درونی. یعنی از طریق این داستانها ، آموزه های اخلاقی برای ما محسوس می شود.

دکتر لیلا حلاج زاده 

مرشدی در راه حجاز در هر قدم، دو رکعت نماز می خواند، آن چنان در عبادت خداوند مشغول بود که حتی خار از پایش نمی کند و خار آزارش نمی داد.

در آخر از وسوسه های نفس شیطانی، کار خود در نظرش بسیار پسندیده آمد و شیطان اورا فریفت.

به خود می گفت از کاری که من می کنم، بهتر نیست و کسی تا به حال چنین نکرده است، القصه غرور گریبانش را گرفت.

در این هنگام هاتفی از غیب به او ندا داد که فکر نکن اگر طاعتی کردی و نمازی خوانده ای ، هدیه ای آورده ای و کار خاصی کرده ای.

اگر به احسانی، دلی را شاد و خاطری را برقرار کنی، از هزار رکعت نماز خواندن در هر اقامتگاه بهتر است.

آری، به طاعتمان مغرور و فریفته نباشیم و گمان نبریم که جایی در درگاه حق داریم. به خرسند کردن دل یکدیگر بپردازیم که این کار در نظر خداوند پسندیده تر است.

عبادت به جز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست