گیرا آنلاین_ ✍️امیرحسین ابراهیمی_ تحلیلگر مسائل سیاسی_ آنچه امروز به عنوان “انتقال پایتخت به مکران” مطرح میشود، نمایشی از یک پارادوکس عمیق در سیاستگذاری است؛ پارادوکسی که در آن، رؤیای توسعه با واقعیتهای سخت ژئوپلیتیک و اقتصادی در تضاد قرار میگیرد. تجربه تلخ برزیل در انتقال پایتخت به برازیلیا، علیرغم موفقیت ظاهری، به شکافهای عمیق اجتماعی و اقتصادی منجر شد. اکنون در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران با چالشهای متعدد اقتصادی و اجتماعی روبروست، طرح انتقال پایتخت به منطقهای که فاصلهای دو هزار کیلومتری با شمال کشور دارد، بیشتر به یک شوخی تلخ سیاسی شباهت دارد تا یک تصمیم منطقی و کارشناسی شده.
زیرساختهای موجود در تهران، حاصل بیش از دو قرن سرمایهگذاری و توسعه تدریجی است. شبکه گسترده حمل و نقل، مراکز اداری، دانشگاهها، بیمارستانها و سایر امکانات شهری که در طول سالیان متمادی شکل گرفتهاند، به سادگی قابل انتقال نیستند. دولتی که این روزها در تأمین حقوق کارمندان خود با مشکل مواجه است و در پرداخت یارانهها به دهک های پایین جامعه نیز با چالش روبروست، چگونه میتواند هزینههای نجومی ساخت یک پایتخت جدید را تأمین کند؟ این در حالی است که بسیاری از صنایع کلیدی کشور از جمله صنایع نفتی، پتروشیمی و فولاد نیازمند نوسازی و بازسازی هستند و منابع مالی محدود کشور میتواند صرف احیای این صنایع شود تا چرخه تولید و اقتصاد کشور رونق بگیرد.
موقعیت ژئوپلیتیک مکران و نزدیکی آن به مرزهای جنوب شرقی کشور، در شرایطی که خاورمیانه با تحولات امنیتی پیچیدهای روبروست، میتواند چالشهای امنیتی جدی برای کشور ایجاد کند. تجربه تاریخی سرزمین ایران نشان داده است که در کوچکترین تحولات، همواره شاهد گرایشهای گریز از مرکز در زمانهای مختلف بودهایم؛ حال تصور کنید پایتخت سیاسی ایران دو هزار کیلومتر با شهرهایی مانند تبریز یا سنندج و رشت فاصله داشته باشد. این فاصله جغرافیایی میتواند به شکافهای عمیقتر سیاسی و اجتماعی منجر شود و انسجام ملی را با خطر مواجه کند.
انتقال پایتخت در شرایطی مطرح میشود که تهران به رغم تمام مشکلاتش، یک شبکه ارتباطی گسترده با تمام استانهای کشور دارد. مسئلهای که در مکران باید از صفر ساخته شود. ساخت جادهها، خطوط ریلی، فرودگاههای بینالمللی و زیرساختهای ارتباطی در منطقهای که هنوز از امکانات اولیه محروم است، میتواند هزینهای معادل بودجه چندین سال کشور را به خود اختصاص دهد. این در حالی است که بسیاری از شهرهای کشور هنوز با مشکلات اساسی در حوزه آب، برق و گاز دست و پنجه نرم میکنند و نیازمند سرمایهگذاریهای کلان برای بهبود وضعیت موجود هستند.
پیچیدگیهای اجتماعی انتقال پایتخت، موضوعی است که کمتر به آن پرداخته میشود. جابجایی صدها هزار کارمند دولت و خانوادههایشان به منطقهای که از نظر فرهنگی، آب و هوایی و زیرساختی با محل زندگی فعلی آنها تفاوتهای اساسی دارد، میتواند به بحرانهای اجتماعی عمیقی منجر شود. تجربه شهرهای جدید اطراف تهران نشان میدهد که حتی در فاصله چند ده کیلومتری پایتخت نیز، ایجاد یک زیستبوم اجتماعی پایدار با چالشهای جدی روبروست. حال تصور کنید این جابجایی در مقیاسی به مراتب بزرگتر و در فاصلهای هزاران کیلومتری قرار است اتفاق بیفتد.
شاید بزرگترین پارادوکس این طرح، نادیده گرفتن ظرفیتهای واقعی منطقه مکران است. این منطقه با دسترسی به آبهای آزاد و موقعیت استراتژیک خود، میتواند به عنوان دروازه تجاری ایران در جنوب شرق کشور عمل کند. سرمایهگذاری در زیرساختهای بندری، ایجاد مناطق آزاد تجاری و توسعه صنایع دریامحور، گزینههای به مراتب منطقیتری برای توسعه این منطقه هستند. اما طرح انتقال پایتخت، نه تنها این فرصتها را به حاشیه میراند، بلکه با تحمیل بار سنگین اداری-سیاسی بر این منطقه، میتواند مانعی جدی برای توسعه اقتصادی آن باشد.
مشخصا طرح انتقال پایتخت به مکران بیش از آنکه راهحلی برای مشکلات موجود باشد، نشاندهنده عدم درک صحیح از واقعیتهای اقتصادی، اجتماعی و ژئوپلیتیک کشور است. در شرایطی که اقتصاد ایران نیازمند اصلاحات ساختاری و سرمایهگذاری در بخشهای مولد است، صرف منابع محدود کشور برای یک طرح غیرضروری و پرهزینه، نه تنها منطقی به نظر نمیرسد، بلکه میتواند به تشدید مشکلات موجود منجر شود. توسعه متوازن کشور از مسیر حل مشکلات موجود و سرمایهگذاری هوشمندانه در ظرفیتهای بالقوه میگذرد، نه فرار از مشکلات با طرحهای خیالپردازانه و غیرعملی. آنچه که آشکار است منطقه مکران با توجه به موقعیت ژئواکونومیک خود، قابلیت تبدیل شدن به یک هاب ترانزیتی و اقتصادی را دارد. سرمایهگذاریهای هند و عمان در این منطقه میتواند به توسعه اقتصادی و ایجاد منابع درآمد ارزی منجر شود.
آنچه امروز در قالب طرح انتقال پایتخت به مکران مطرح میشود، بیش از آنکه یک راهکار عملی برای حل مشکلات باشد، نشانهای از یک الگوی تکراری در سیاستگذاری است؛ الگویی که در آن به جای مواجهه با مسائل اصلی، طرحهای بزرگ و خیالپردازانه به عنوان راهحل ارائه میشود. در شرایطی که اقتصاد کشور با چالشهای جدی روبروست، صنایع نیازمند نوسازی هستند و بخش قابل توجهی از جامعه با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکند، مطرح کردن پروژهای با هزینههای نجومی و پیامدهای غیرقابل پیشبینی، بیشتر شبیه به انحراف افکار عمومی از مسائل اصلی است.
تجربه نشان داده طرحهای بزرگ و پرهزینه، اغلب در زمانهایی مطرح میشوند که جامعه نیازمند تمرکز بر مشکلات واقعی و روزمره است. این رویکرد که میتوان آن را نوعی “فرار به جلو” نامید، به جای حل مسائل اساسی، توجهها را به سمت رؤیاپردازیهای بزرگ منحرف میکند. مکران میتواند و باید به عنوان یک قطب اقتصادی و تجاری توسعه یابد، اما تبدیل آن به پایتخت سیاسی، نه تنها غیرواقعبینانه است، بلکه میتواند به عنوان پوششی برای عدم رسیدگی به مشکلات واقعی کشور عمل کند.
شاید زمان آن رسیده که به جای سرگرم شدن با طرحهای خیالپردازانه، به مسائل واقعی کشور بپردازیم. جامعهای که با چالشهای جدی اقتصادی روبروست، بیش از وعدههای بزرگ و دور از دسترس، نیازمند راهکارهای عملی و قابل اجرا برای بهبود شرایط موجود است. توسعه متوازن کشور از مسیر حل مشکلات واقعی و سرمایهگذاری هوشمندانه در ظرفیتهای موجود میگذرد، نه فرار از واقعیت با طرحهای غیرعملی که تنها کارکرد آنها، انحراف افکار عمومی از مسائل اصلی کشور است.