گیرا آنلاین_ ✍️ فهیمه فتحی_ آن چه هنر سایه را در برابر تمام غزل سرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همه اقران خویش در طول این هفتصد سال بوده است. میبینید که بدین گونه سایه در جهان ویژه خویش یکی از نوادر قرون و اعصار است.( استاد شفیعی کدکنی)*
در روزگاری که فقر را بهانه کردهاند تا اندیشه و زیبایی را به کنج عزلت برانند ، باید دوباره از شأن و جایگاه فرهنگ ملی سخن گفت؛ از سایهی بلند هوشنگ ابتهاج، و از معنای حقیقی تکریمِ شاعر .
کسانی که امروز با برکشیدن پرچمِ محرومیت، بر آرامگاه سایه میتازند، نه فرهنگ میشناسند و نه میدانند سرمایهی زبانی و میراث ادبی یک ملت، خود نوعی آبادانی است؛ آبادانی ذهن و روح، که بیآن، هیچ خانه و جاده و کارگاه، دوامی ندارد. اینان با مغلطه و تحریک احساسات فقر، میکوشند روح هنر را در برابر نان قرار دهند؛ گویی در جامعهای که نان ندارد، شعر نیز باید از نفس بیفتد.
اما سایه، تنها یک شاعر نیست؛ او زبانِ روشنِ قرن معاصر است، بخشی از تاریخ بیداری و عاطفهی ایرانی. آرامگاه او نماد خاطرهی جمعی ماست، نمادی از پیوند گیلان با شعر فارسی و با ریشه های فرهنگ ایرانی که به حافظ و فردوسی و نظامی میرسد. ساخت سایهبان بر مزار او، نه تجمل است و نه اسراف؛ پاسداشتِ حافظهی فرهنگی ملتی است که نمیخواهد با فراموشیِ بزرگانش، به ابتذالِ روزمرگی فرو رود.
من نه سخنگوی استاندارم و نه سازمان برنامه و بودجه و ارشاد را نمایندگی میکنم و نیز نمیخواهم دهها نمونه هزینهکردهای بیثمر و سطحی را در توضیح این رفتار فرهنگی برشمارم. آنچه میگویم، از باورِ عمیق به این حقیقت است که فرهنگ، زیرساختِ همهی زیرساخت هاست. جامعهای که برای شاعرش سایهبان نمیسازد، فردا برای مدرسه و خانهی محرومان نیز انگیزهی ساخت نخواهد داشت؛ زیرا، از درون تهی شده است؛ از معنا، از احساسِ مشترک، از مبنایِ افتخار.
افسوس که برخی از ما هنوز میان زیبایی و ضرورت تمایز نمیگذاریم و نمیفهمیم که هر سایهبان بر مزار اندیشه، سایهبان بر سر تمام مردمان است. نفسِ آرام و شریف هوشنگ ابتهاج، در شعرش، سالها پناهگاهِ وجدان ایرانی بوده است؛ و سزاوار است که اکنون، گیلانِ سبز و رشت زیبا برای او سایهبان بسازد تا در خاطرهی وطن، پناهِ جاودانهی فرهنگ باقی بماند.
- منبع خبر : توسکانیوز




