گیرا آنلاین–✍ هاتف حسن پور- شاید بتوان گفت جمله بالا بهترین توصیف اولیه از << مرد ایرلندی >> است. کارگردان شهیر آمریکایی ، مارتین اسکورسیزی در آخرین ساخته به نمایش درآمده خود با رفقای خوب همیشگی اش پس از نزدیک به سی سال خاطره (رفقای خوب ۱۹۹۰ ) را زنده کرد. مرد ایرلندی برای اسکورسیزی بازگشت نسبتا موفقی پس از فیلم ( سکوت ۲۰۱۶ ) محسوب می شود ؛ فیلمی که نه به دل منتقدان نشست و نه به دل تماشاگران .
مرد ایرلندی که زندگی واقعی فرانک شیرن ( رابرت دنیرو ) از مشهورترین و نزدیکترین افراد حلقه زده دور راسل بوفالینو ( جو پشی ) از رهبران مهم مافیای آمریکایی را به تصویر می کشد از مهمترین فیلمهای ۲۰۱۹ بود. در روزگاری که به گفته بسیاری از منتقدان ساخت فیلم خوب سخت و یافتن فیلم خوب برای تماشا دشوار است ، مرد ایرلندی با وجود زمان طولانی اش می تواند تا حدی انتظارات مخاطبان سینما به ویژه طرفداران پر و پا قرص ژانر جنایی و گانگستری را برآورده کند. تماشای بازی چشم نواز ستارگان مشهوری نظیر رابرت دنیرو ، جو پشی و آل پاچینو در قابی که اسکورسیزی کارگردانی اش می کند لذت بخش است.
فیلم به پشتوانه شناخت فوق العاده اسکورسیزی از جامعه اش ، به بهترین شکل ممکن ما را در آمریکای میانه قرن بیستم غرق می کند. گویی آن سالها را زندگی کرده ایم ؛ به آن مکانها رفته ایم و با آن آدم ها ملاقات داشته ایم. دقیقا نقطه قوت اسکورسیزی همین است. او جامعه اش را می شناسد. کشورش را می شناسد. مردمش را می شناسد. با فرهنگ سرزمینش به خوبی آشناست. به همین خاطر است که وقتی داستانش را با جزییات برایمان روایت می کند ، شک و تردید به دلمان راه نمی دهیم. انگار که آن آدمها را از نزدیک می شناسیم و آنروز در آن کافه ما نیز نشسته بودیم. یادمان باشد شناخت جامعه با دانستن اسم شهرها و خیابانها ، نوع خوراک و پوشاک مردم و چیزهایی از این دست حاصل نمی شود. باید در مردم بود . باید احساساتشان ، دغدغه هایشان ، دلواپسی هایشان را حس کرد . باید ذهنشان را خواند. اینگونه رگ خواب مخاطب ( جامعه ) دست آدم می آید. خیلی ها فیلم می سازند اما درصد کمی شان ((فیلمساز)) می شوند.
همین شناخت دقیق و کارگردانی موشکافانه اسکورسیزی است که باعث می شود بیش از ۲۰۰ دقیقه در کنار او و کاراکتر هایش بمانیم. کاراکتر هایی که هر یک به بهترین نحو ممکن شخصیت پردازی شده اند. شخصیت فرانک با بازی درخشان رابرت دنیرو بازتاب تصویر نوکرانی است که غلام حلقه به گوش ارباب خود هستند. کسانی که سالهاست وجدان خود را خفه کرده اند و هر کاری را بی آنکه که خم به ابرویشان بیاورند انجام می دهند. شاید فرانک در بسیاری از موضوعات با راسل( جو پشی ) اختلاف نظر داشته باشد اما هرگز لب به سخن نمی گشاید. کلمه ای نمی گوید و به سرعت آماده ی انجام کار و سر به نیست کردن فرد خاطی می گردد. البته رابطه راسل و فرانک فراتر از اینهاست. طوری که راسل حتی او را فرزند خود خطاب می کند.
دیگر شخصیت فیلم که به واسطه بازی مسحورکننده آل پاچینو ، خاطرش تا مدت ها در اذهان عموم باقی خواهد ماند جیمی هافا است. اسکورسیزی به خوبی از تمام توانایی های آل پاچینو برای نشان دادن همه ی وجوه شخصیت هافا بهره برده است. هافا به شدت حامی کارگران و کامیون داران است اما در عین حال شخصی جاه طلب است و هرگز نمی خواهد قافیه را ببازد. او فرد مغروری است که به هیچ وجه اهل سازش نیست و می خواهد همواره در راس قدرت باقی بماند. آل پاچینو وقت شناسی هافا که زبانزد خاص و عام است را در سکانسی که با تونی پرو ( استیون گراهام ) به دلیل تاخیرش سر قرار کلنجار می رود ؛ به شکلی ماهرانه به نمایش می گذارد.
اسکورسیزی بار دیگر در ژانر جنایی و گانگستری که ژانر خودش است موفق ظاهر شده و توانسته طبع و منش و روش زندگی بزرگان و سردمداران مافیای آمریکا در حد فاصل دهه های ۵۰ تا ۹۰ میلادی را به روشنی نشان دهد. کاراکتر های مرد ایرلندی به وضوح نسبت به شخصیت های رفقای خوب کم حرف ترند و ترجیح می دهند که سکوت کنند و با سر تکان دادن و حرکات چهره منظور خود را برسانند. دیگر از وراجی های تامیِ رفقای خوب خبری نیست. با این وجود داستان مرد ایرلندی ، داستان پر تعلیق و پر فراز و نشیبی نیست و اگر رفقای خوب را دیده باشید ، چیز جدیدی برای شما در بر نخواهد داشت. داستان تقریبا همان است و طولانی تر. منتظر یک فیلم چالش برانگیز نباشید.
اما اگر به دنبال تجدید خاطرات هستید و می خواهید دوباره در اتمسفر مافیایی و جنایی اسکورسیزی برای خودتان چرخی بزنید ، در دیدنش شک نکنید. هر چه باشد دورهمی رفقای خوب پس از ۳۰ سال آنقدری جذاب هست که ارزش دیدن داشته باشد.
- نویسنده : هاتف حسن پور
- منبع خبر : پایگاه خبری لیجار